عبدالعلی دستغیب، منتقد معاصر ادبیات در خصوص بررسی و نقدِ مختصات شعر سایه و جایگاه او در شاعران معاصر به خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) گفت: هوشنگ ابتهاج که سایه نیز تخلص اوست از حلقهی دومین گروهی است که به نیما یوشیج پیوستند. از گروه اول میشود به توللی، جواهری، منوچهر شیبانی، اسماعیل ...
عبدالعلی دستغیب، منتقد معاصر ادبیات در خصوص بررسی و نقدِ مختصات شعر سایه و جایگاه او در شاعران معاصر به خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) گفت: هوشنگ ابتهاج که سایه نیز تخلص اوست از حلقهی دومین گروهی است که به نیما یوشیج پیوستند. از گروه اول میشود به توللی، جواهری، منوچهر شیبانی، اسماعیل شاهرودی و دیگران اشاره کرد. سایه را باید در کنار احمد شاملو، اخوان ثالث و سیروس نیرو در دسته دوم طبقه بندی کرد. البته همهی این شاعران قبل از پیوستن به نیما شعرهایی در سبک و قالب سنتی مینوشتند. فیالمثل شاملو کتابی داشت با عنوان «آهنگهای فراموش شده» که ابدا به نظر من کتاب شعر به حساب نمیآید؛ نوعی از نثر موزون است. پس از شهریور سال ۱۳۲۰ این دو گروه به علاوهی گروه سومی که سهراب سپهری و منوچهر آتشی و دیگران را شامل میشد به نیما متصل شدند. این اتصال البته آنقدرها هم اتفاق بزرگی را رقم نزد. یعنی برخی از این شاعران در این مدت یک سری نوآوریهایی انجام دادند، اما انگار پیشنهادهای نیما را درست درک نکرده بودند، چون ما دیدیم که دوباره برگشتند سر پل اول. مثل توللی که با تاثیر از نیما چهارپارههایی را در فضایی کاملا نو تجربه کرد اما طولی نکشید که دوباره برگشت سراغ غزل گفتن و قصیده ساختن.
این منتقدِ برجسته درباره نوعِ برخورد هوشنگ ابتهاج با پیشنهادهای نیما در شعر فارسی افزود: سایه نیز از نیما زیاد تاثیر گرفت، شعرهای نیمایی جالبی را نوشت که هنوز هم بعضا در خاطرهها مانده است اما این اتفاق چندان دوام نیافت. او دوباره به غزل برگشت. اساسا من نمیتوانم هوشنگ ابتهاج را یک شاعر مدرن به معنای درست کلمه بدانم. به طور مثال او مثل شاملو به یک فرم تازه نرسید. ایشان یک غزلسرا هستند. اما امتیازش به نظر من این است که توانسته غزلهایی را با حال و هوای جدید خلق کند. در واقع غزل کلاسیک و سنتی را نفسی تازه بخشیده است. از این بابت یک غزلسرای نئوکلاسیک به شمار میرود. مولف کتاب «نقد ادبی و نوعیت متن» با اشاره و نقد به آثار اولیهی سایه افزود: باید اذعان کرد که اشعاری مثل «شبگیر» یا اغلب آثار اولیهی کار شاعری ابتهاج به نوعی واکنش به اخبار روزنامهها و اتفاقهای سیاسی است. مثلا وقتی میگوید که «دیگر این پنجره بگشای که من/ به ستوه آمدم از این شب تنگ/ دیرگاهی است که در خانهی همسایهی من خوانده خروس/ وین شبِ تلخ عبوس/ میفشارد به دلم پای درنگ»، خب مثل روز روشن است که دارد به شوروی و اتفاقات آن دوران اشاره میکند. اما از لحاظ ساختمان شعر اگر بخواهیم بررسیشان کنیم، این نوشتهها همان چهارپارهها و مستضادهای دوران مشروطه است که به وسیله توللی یا سایه دوباره تجدید میشود. او در پارهای دیگر از سخنانش درباره غزل سایه و ارتباط او با انسان امروز اضافه کرد: البته نباید بیانصاف بود. غزل سایه لطایف و شیرینیهای خودش را هم دارد و میشود حتی از آن لذت هم برد، اما این لذت با انسان امروز هماهنگی ندارد و دردها و مسئلههای او را منعکس نمیکند. در واقع باید برای لذت بردن از شعر سایه به تاریخ و زمان دیگری هجرت کرد. حتی این ادعا کم و بیش در شعرهای نیمایی او نیز صادق است. مثلا وقتی که میگوید «بسترم/ صدف خالیِ یک تنهایی است/ و تو چون مروارید/ گردنآویز کسانِ دگری» دارد به نوعی مضمونسازی میکند و مایهی کار او نیز تغزل است. نمیشود نام این نوشتهها را شعرِ مدرن گذاشت. به باور من، از شاگردان نیما آنهایی موفق شدند که در همان مسیر نیما حرکت کردند و اتفاقهای خلاف زبان رایج فارسی را به هم زدند. مثل فروغ فرخزاد، نصرت رحمانی، اسماعیل شاهرودی یا در دورههای بعد شاعرانی از جملهی منوچهر آتشی و فرخ تمیمی یا حتی در این اواخر شاعرانی مثل شمس لنگرودی و علیشاه مولوی و دیگران. اما وقتی که نگاه میکنید به همهی این شاعران در این سه دوره مشخصا پنج نفر هستند که سبک مخصوص و خوانندگان مخصوصی را به خود جلب میکنند؛ شاملو و اخوان و نصرت رحمانی و فروغ فرخزاد و سهراب سپهری. دستاورد دیگران با دستاورد هر یک از این پنج نفر به هیچ وجه قابل مقایسه نیست. دستغیب در ادامه با تکیه بر دستاوردهای شعر مدرن و مقایسهی آن با الگوی مخاطبان شعر سنتی، ذائقه مخاطبان سایه را در قیاس با دیگر شاعران اینچنین توضیح داد: خوانندگان سهراب سپهری عدهای هستند که به عرفان مدرن علاقه دارند و تعدادشان خیلی هم زیاد است، یا مخاطبان فروغ فرخزاد. اما عمده مخاطبان شعرهای سایه از نسل جوانِ امروز ما نیستند. همان قدیمیها هستند که توانایی لازم را در ارتباط با فراروی و هنجارشکنیِ در زبان و ساختار ندارند. در واقع هنوز عادت نکردهاند به این غریبگردانیها و اتفاقهای جدید. از این بابت است که میگویم شما اگر همهی شعرهای سایه را هم زیر و رو کنید نمیتوانید عبارتی مثل این شعر فروغ پیدا کنید وقتی که میگوید: «به ایوان میروم و انگشتانم را/ بر پوست کشیدهی شب میکشم». در عوض سایه ترجیح میدهد به اعدام فیزیکدانهای آمریکایی که به جاسوسی برای شوروی متهم شدهاند واکنش نشان بدهد که شعر «برای روزنبرگها» را در همین راستا سروده است و اینگونه آغاز میشود: «خبر کوتاه بود/ اعدامشان کردند». از این بابت قدرت شاعرانگی و فضاسازی و خاصیت دراماتیک در متن آنگونه که در شعر نیما وجود دارد در شعر ابتهاج نیست. مولف مجموعه آثار «از دریچه نقد» ادامه داد: اگرچه خودِ من موافق غزل گفتن به سبک و شیوه حافظ و سعدی در این روزگار نیستم. اما هنوز آدمهایی پیدا میشوند که این شیوه را میپسندند و اگر بخواهیم از این منظر نگاه کنیم باید پذیرفت که ابتهاج چندین غزل خیلی خوب دارد که میشود بارها خواند و یاد حافظ و سعدی را تازه کرد. مثل آن غزلی که میگوید: «ای دل به کوی او ز که پرسم که یار کو؟/ در باغ پرشکوفه که پرسد بهار کو؟/ …/ خون هزار سرو دلاور به خاک ریخت/ ای سایه! های های لب جویبار کو؟» یا آن غزلی که میگوید و همه هم به استقبالش میروند، از جمله سیمین و فروغ و دیگران، با این مطلع که: «امشب به قصهی دل من گوش میکنی/ فردا مرا چو قصه فراموش میکنی». اینها غزلهای ماندگاری در سنت شعر فارسی و شیوهی حافظ و سعدی و قدما هستند اما همانطور که گفتم سایه هیچ سهمی در شعر مدرن فارسی نداشته است. دستغیب در پاسخ به این پرسش که «با این حساب شما از اساس مخالف غزل گفتن در این روزگار هستید؟» ادامه داد: دقیقا. من فکر میکنم که عمر غزل تمام شده است و این قالب نمیتواند احوال انسان معاصر را منعکس کند. کاری که شهریار و رهی معیری و سایه و حتی حسین منزوی انجام میدهند در نظر من تکرار مکررات است و میتواند در دراز مدت به ارتجاع ادبی هم منجر شود. میگویم در دراز مدت چون هنوز جامعهی شعرخوان این گسست و جهش را درک نکرده است. هنوز شعر مدرن جای خودش را در بین همه باز نکرده است و این زمان میبرد. اما این را هم باید بگویم که سایه کار خودش را که نفس آن صد البته محل نقد است در اجرا به خوبی تحقق میدهد، گاهی اوقات زبان سعدی و حافظ را در شعرش زنده میکند و این قدرت او را میرساند. دستغیب در خصوص «حافظ به سعی سایه» که تصحیح دیوان حافظ به دست هوشنگ ابتهاج است نیز اشاره کرد: این کتاب یا حافظِ شاملو بیشتر به یک کار ذوقی میماند تا تصحیح دیوان خواجه. این کار یک کار علمی است و این دو نفر هیچ کدامشان دانش این کار را نداشتهاند، فقط با خواجه مأنوس بودهاند، آن اطلاعات فنی و علمی که در دکتر خانلری یا قزوینی بوده، یعنی نسخه شناسی و تسلط به زبان عربی و استادی تمام در دستور زبان فارسی را نداشتهاند. تصحیح حافظ کار هرکسی نبوده و نیست، کار امثال فروزانفر است. او در پایان سخنانش و با توجه به کسالت سایه در این روزها گفت: البته من شنیدهام که آقای ابتهاج این روزها در بیمارستان کُلن بستری شدهاند و از این بابت متاسفم. چرا که با همهی این تفاسیر نسبت به او، که در فضای ادبیات فارسی تنفس کرده و خدمات ارزندهای را در زمینه موسیقی و خصوصا در برنامهی گلهای رنگارنگ ارزانی کرده، همیشه نوعی حس ستایش داشته و دارم. در ایام دور که در جمع دوستان او را ملاقات میکردم متوجه شدم که او سعدی و حافظ را خوب خوانده است و از این بابت در عصر خودش در کنار شاعری مثل شهریار میایستد. من برایشان آرزوی سلامتی و بهبودی خواهم کرد… عبدالعلی دستغیب، نویسنده، منتقد و مترجمِ اهل شیراز است. او از دههی بیست سابقهی نوشتن در مجلاتی از قبیل روشنفکر، فردوسی، پیام نوین، راهنمای کتاب، آدینه و کلک را با خود به همراه دارد. از او قریب به چهل کتاب منتشر شده و در سال ۱۳۷۴ عنوان منتقد نمونه را به خود اختصاص داده است. همچنین او در مراسم چهرههای ماندگار سال ۱۳۸۲ لوح تقدیر چهرهی ماندگار را در حوزهی نقد ادبی به دست آورده است.
شعرهاى توللى متأثر از بودلر است عبدالعلى دست غيب شعرهاى توللى ( به طور كامل متأثر از بودلر است ) ، وقتى مى گويد : ” برو اى مرد، برو چون سگ آواره بمير/ كه حيات تو به جز لعن خداوند نبود ! “ اين همان چيزى است كه بودلر مى گفت : گفت ( بودلر مى گويد شاعر ملعون ) . خيلى با مرگ بازى مى كند و خودزنى مى كند : جز مرگ كه يكتا در دروازه عمر است ، باقى همه ديواره ى دروازه نما بود. چون توللى كمى فرانسه مى دانست . به تقريب تم هاى بودلر را منعكس مى كند . درونمايه ى ديگر شعر او هم آزار جنسى است . بودلر با زن دو نوع مى توانست برخىرد كند يا خم بشود و روى زمين بيفتد و كفش زن را ببوسد و او را نيايش كند ؛ درست مثل اين كه در برابر خداست . يا اين كه شلاق به دست بگيرد و معشوقه را بزند . توللى هم همين طور بود . من نمى خواهم بگويم خوب است يا بد . وقتى شعرهاى اواخر زندگى اش را بخوانيد متوجه مى شويد كه اين شاعر به شهوت و زن و اندام زن به صورت دل آزارى بر خورد مى كند. توللى شاعر مدرن نيست ، نئو كلاسيك است و طنزش از شعرش قوى تر است ، ولى براى خود تغزلات و عالمى دارد . درباره ى عشق گنهكار كه تعبير مى كند ، عشق آلوده به گناه ، از خودش نيست . چون در ادبيات فارسى چنين چيزى نداريم . يعنى شاعر مطرود و ملعون نداريم مرغ باغ ملكوت بوده اند يا طوطى شيرين شكن و لسان غيب . كسى كه مثل رمبو مى گويد : به طور كامل و مطلق بايد مدرن بود . يعنى چه ؟ يعنى تمام اعتبار تمدنى قرن ها را بريزيد دور . از كليسا تا فلسفه هاى كانت و هگل و ماركس گرفته تا هنجارهاى معتبر امروز ، همه را بريزيد دور . شاعر ، كاشف بزرگ ، ملعون بزرگ است و طعم همه ى زهرها را بايد بيازمايد . اين را آشفتگى و در هم ريزى طولانى همه ى حواس مى نامد . بودلر و رمبو شش دانگ عصيان پيشه و شورشگر بودند . توللى به اين مرز نمى رسد. بيشتر بر گلوى خود تيغ مى كشد . البته تغزلات لطيف هم دارد و اين عاشقانه هاى او متأثر از نظامى گنجوى ، سعدى و حافظ است : در افتاده بر بازوانت به ناز فروغى خوش از صبح نيلوفرى فروغى دگر بر گريبان چاك سبكرقص در كار بازيگرى ( نافه ، ٨٢ ، تهران ١٣٤١)
عبدالعلی دستغیب در 82 سالگی هم دیگران را نقد میکند
» سرویس: فرهنگي و هنري - ادبيات و نشر
کد خبر: 92081509753
عبدالعلی دستغیب با انتقاد از رضا براهنی و محمد حقوقی به دلیل آنچه بده بستان ادبی میداند، میگوید، وقتی براهنی و حقوقی اینطور باشند، کار دیگران معلوم است.
او که ادعا میکند هنگام نقد آثار هوشنگ گلشیری، به سابقه مخالفت شخصیاش با این نویسنده توجه نکرده، معتقد است، منتقدان با مقایسه کردن کار محمود دولتآبادی با آثار خارجی، سبب غرور این نویسنده شدهاند.
عبدالعلی دستغیب، منتقد ادبی و مترجم، به مناسبت زادروز 82 سالگیاش در گفتوگو با خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، درباره آغاز نقد ادبی در ایران، گفت: به طور کلی نقد ادبی به معنای جدید در ایران از اواخر دوره قاجار شروع شد. دوره رونق آن هم دهه 40 بود. پیش از شهریور 1320 نقد بیشتر تقریظ و توضیح بود، اما کمکم نویسندههای ما یاد گرفتند نقد جدید بنویسند. کسانی مانند پرویز ناتل خانلری، پرویز داریوش، عبدالحسین زرینکوب، عبدالمحمد آیتی و خبرهزاده بیشتر نقد دانشگاهی مینوشتند. بعد از آنها غلامحسین یوسفی و محمدرضا شفیعی کدکنی نیز به نقد پرداختند. شاعرانی مانند نیما، شاملو، اخوان و یدالله رویایی نیز نقد مینوشتند.
او در ادامه اظهار کرد: در دهه 40 دو نفر کار نقد را به صورت جدی دنبال میکردند؛ من و رضا براهنی. البته دیگران هم بودند، اما نقد کار ما روزانه شده بود. لحن براهنی تند و خشن بود. براهنی بهجز اینکه خشونت داشت، بیشتر نظریههای خارجی را مطرح میکرد. من سعی میکردم لحن آموزنده و ملایم داشته باشم و زبان و ادبیات فارسی را در اولویت قرار دهم؛ یعنی نظریههای پستمدرن و فروید را بیخود وارد قضیه نکنم، اما براهنی چون با عرفان و ادبیات عرفانی آشنایی نداشت، مولانا را برحسب نظریه فروید، منحرف جنسی معرفی کرده بود. البته بعدا حرفش را پس گرفت. او چون در این زمینه مطالعه نداشت، این بحث را مطرح کرده بود.
دستغیب افزود: براهنی تا همین اواخر هم تحت تأثیر ساختارشکنی و ژاک دریداست. به هر حال او تأثیر داشت و نقدهایش پرطرفدار بود. محمد حقوقی هم نقدهایش فرمالیستی بود و بیشتر به فرم توجه میکرد. نقدهای گلشیری معطوف به داستان بود. کسانی مانند جلال آل احمد و احسان طبری هم نقد مینوشتند، اما کارشان نقادی نبود و برحسب ذوق و پسند خود نقد مینوشتند.
او همچنین اظهار کرد: به هر حال نقد هم مانند شعر و قصه در دهه 40 رونق گرفت. در این دوره آثار خوبی در نقد ادبی پدید آمد. بعدا با تغییر و تحولات سیاسی و وقوع انقلاب در ایران ادبیات فروکش کرد و نقد هم کمتر مورد توجه بود. پس از جنگ دوباره ادبیات رونق گرفت و چند رمان خوب نوشته شد. شعرهای افرادی وضعیت و فرم شعر را تغییر داد. در تمام این احوال، نقدی متناسب با این تعداد آثار در حوزههای نمایشنامهنویسی، رمان و شعر، پدید نیامد که با نقد دهه 40 همتراز باشد. معالوصف با برخی نقدها هم که نوشته شد، فعالیت خوبی در این زمینه شد.
دستغیب سپس گفت: جریان ادبی ما ادامه یافت تا اینکه جریان پستمدرن پدید آمد. منتقدان ما در این زمینه آثار خیلی خوبی پدید نیاورند. الآن این شیوه شایع است که هرکس میخواهد نقد بنویسد، نقدش را با جملههایی از ژاک دریدا یا فوکو شروع میکنند. نتیجه این نقدها از پیش معلوم است. به نظر من اینها به جای فکر کردن، بیشتر نظریه مطرح میکنند؛ درحالیکه باید اول کتاب را بخوانند، بعد اگر لازم شد، بگویند، نویسنده در این قسمت از کتاب ساختارشکنی کرده و یا روایت در روایت آورده است. همچنین ما باید به سنت ادبی خود توجه کنیم و اوضاع و احوال ادبیات فارسی را درنظر بگیریم. بعضی افراد فکر میکنند، مثلا سمبولیسم چیز جدیدی است، در حالیکه سمبولیسم، هم در شعر مولوی و هم در شعر نظامی گنجوی هست.
او ادامه داد: مشکل دیگر این است که این روزها فارسی نوشتن مشکل و کمیاب شده است. الآن باب شده یک جوری مینویسند که بوی ترجمه میدهد. افراد در نوشتههایشان اصطلاحات و تعبیرهایی به کار میبرند که متنشان مانند ترجمهی ناقص میشود. من در نقدهای اخیر ندیدهام کسی از خود اظهارنظر کند و مثل زرینکوب، یوسفی، خانلری یا خود من بنویسد که هنگام نوشتن نمیخواهیم تفاضل کنیم؛ بلکه میخواهیم سره را از ناسره تفکیک و میزان موفقیت یک اثر را مشخص کنیم.
دستغیب همچنین اظهار کرد: این روزها میبینیم با مقایسه کردن شاعر جوان با شاعران بزرگ، شاعر را دچار این تصور میکنند که باید برنده نوبل شود. وقتی محمود دولتآبادی رمان «کلیدر» را نوشت، دربارهاش نقدهای زیادی نوشتند و طوری گفتند انگار یک تولستوی جدید است، اما وقتی خانم زیگفرید لطفی جلد اول رمان را به آلمانی ترجمه کرد، ناشر منصرف شد و جلدهای دیگر ترجمه نشدند. آنها که نقد نوشتند، با مقایسه کردن کار دولتآبادی با آثار خارجی سبب غرور نویسنده شدند. این کتاب اگر همهاش را بکوبی و بریزی، بیشتر از 150 صفحه نیست و بقیهاش اضافه است. نویسندگان ما فن درامنویسی را بلد نیستند و هنوز یک رمان درخور توجه قابل مقایسه با آثار نویسندههایی مانند ویرجینیا وولف، چارلز دیکنز یا جیمز جویس در ایران پدید نیامده است. این مسأله معلولِ آگاهیِ غلط دادن کسانی است که نقد مینویسند.
او اضافه کرد: اگر ما منتقدان نقاط ضعف و قوت آثار شاعر را به خوبی مطرح کنیم و مدام شاعران جوان را با کسانی مثل والری، الیوت و دیگر شاعران بزرگ دنیا مقایسه نکنیم، آنها یاد میگیرند کارشان را کم کم بهتر کنند. نقد فعلی ما بیشتر تعارف و تکلف است و جنبه دوستی دارد و بوی جانبداری و طرفداری میدهد.
این منتقد در ادامه گفت: در روزنامههای محلی کسانی که خود داستاننویس یا شاعرند، نقد هم مینویسند. در تهران هم طرف استاد تاریخ، پزشک، داستاننویس یا شاعر است، نقد هم مینویسد؛ چون نمیدانند که نقد فنی است که از ارسطو آغاز شده و یک منتقد باید با آرای این حوزه از دوره ارسطو تا لوکاچ و... آشنا باشد و نقد شعر قدیمی خودمان را هم بداند.
او افزود: نقد باید وزین، متین و مناسب با زبان فارسی خواندنی و روان باشد؛ نه آمیخته با اصطلاحات و کلمات خارجی برای اظهار فضل. جوانان ما باید برای منتقد شدن آموزش ببینند و کلاس بگذرانند. بدون آموزش دیدن و بدون آشنایی با نظرات کسانی مانند ارسطو نمیتوان نقد نوشت.
دستغیب همچنین اظهار کرد: نقد یک مقوله خانوادگی نیست، اما هموطنان عزیز ما هنگام نقد نوشتن به شهر خود و دوستانشان اهمیت خاصی میدهند؛ مثلا محمد حقوقی از رضا براهنی در کتاب «شعر از آغاز تا امروز» نام برده و براهنی هم درباره شعرهای او در «طلا و مس» نوشته است؛ این یعنی بده بستانِ ادبی. وقتی براهنی و حقوقی اینطور باشند، کار بقیه معلوم است. هنوز هم بهترین نقدهای ادبی، نقدهای دهه 40 هستند. نقدنویسان ما باید دوره ببینند. اگر در ایران درس میخوانند، در صورتی که کسی مانند دکتر علی سلطانی به آنها درس بدهد، خوب است، وگرنه فایدهای ندارد. میتوانند به خارج از کشور بروند و مثلا در فرانسه دوره ببینند.
او در ادامه درباره ویژگیهای یک منتقد ادبی موفق اظهار کرد: منتقد باید درباره تاریخ زبان فارسی و آثار ادبی اطلاعات کافی داشته باشد. منتقدی که مولوی، سعدی و حافظ را نشناسد، نمیتواند منتقد خوبی باشد. همچنین یک منتقد باید نقد افرادی مانند ما را هم خوانده باشد و با آثار جرجانی که در علم بلاغت و استعاره کتاب نوشته، آشنا باشد. همچنین لازم است یک منتقد حتما یک زبان خارجی هم بداند؛ چراکه به ترجمهها اطمینان چندانی نیست.
دستغیب افزود: منتقد باید بتواند فارسی را خوب بنویسد و طوری بنویسند که همه بفهمند. آثاری که امروز جوانان مینویسند، فاقد فصاحت و بلاغت است. دیگر اینکه منتقد باید آرای افرادی همچون لوکاچ، الیوت و... را بشناسد. البته لازم نیست همه آثار آنها را بخواند، اما باید با نظریههای این افراد آشنا باشد. همچنین منتقد باید از بتپرستی و تظاهر دست بردارد. امروز ادعای هایدگرشناسی، سارترشناسی و... گریبانگیر درسخواندگان ماست. منتقد باید از این تظاهرها دست بردارد و خود را دانشجو بداند.
این منتقد ادبی همچنین با اشاره به دوستیها و دشمنیها و تأثیر آنها بر نقد ادبی، اظهار کرد: هنگامی که برای نقد به اثر ادبی نزدیک میشویم، باید تمام سوابق ذهنی خود، تعصبات، امیال و غرضهای خود را دور بریزیم. کسی مانند رویایی، نقد مینویسد و مثلا اخوان را شاعر نمیداند، اما کسی را که به شیوه خودش شعر گفته، شاعر میداند. اینها یعنی دوستی و دشمنتراشی. من خود از نظر شخصی نسبت به گلشیری نظر مساعدی نداشتم، اما وقتی آثارش را خواندم، دیدم که نویسنده خوبی است و فنون خاص خود را دارد؛ بنابراین با وجودی که سابقه مخالفت شخصی داشتیم، همه آن سوابق را کنار گذاشتم و درباره آثارش نوشتم.
او در ادامه متذکر شد: نقد به معنای شکستن است. نقد نوشتن، تعریف نیست، بلکه دیدن عیوب است. به قول نیچه، ناقد جراح است و باید چاقو را خوب به کار بیاندازد. بعضی فکر میکنند، نقد یعنی تعریف کردن، در حالیکه در نقد نوشتن، باید عیبها را درنظر گرفت. متأسفانه در مملکت ما به دلیل رواج حقمحوری، بزرگان از نقد خوششان نمیآید؛ چراکه هنوز به معرفت و شناختِ چگونه زندگی کردن با دیگران نرسیدهایم و فردمحوریم.
به گزارش ایسنا، عبدالعلی دستغیب شانزدهم آبانماه 1310 در شیراز به دنیا آمده است. از جمله آثار او در زمینه نقد ادبی به نقد آثار نیما یوشیج، احمد شاملو، غلامحسین ساعدی، محمدعلی جمالزاده، صادق هدایت، بزرگ علوی، محمود اعتمادزاده، محمود دولتآبادی و احمد محمود میتوان اشاره کرد.
تحلیلی از شعر نو فارسی، سایه روشن شعر نو فارسی، هجوم اردوی مغول به ایران (تحقیق تاریخی)، حافظشناخت (دو جلد)، از حافظ به گوته، گذشته و آینده فرهنگی، بهسوی داستان بومی و در آینه نقد، از دیگر آثار او هستند.
دستغیب همچنین به ترجمه هم پرداخته است و شامگاه بتها، رجال (نیچه)، فلسفه شوپن هاور، فلسفه نیچه، فلسفه مارکس، فلسفه هگل، چرا مسیحی نیستم (برتراند راسل)، هایدگر و شاعران، طوفان شکسپیر و مرثیههای شمال (آنا آخماتوا)، از ترجمههای او هستند.
او همچنین سرودههای خود را در دفتر شعری با عنوان «گلهای تاریک» منتشر کرده است.
دستغیب: تبلیغ یک نوع کتاب در صداوسیما نتیجه عکس میدهد
عبدالعلی دستغیب، منتقد پیشکسوت کشورمان معتقد است که تبلیغ فقط یک نوع کتاب یا یک ناشر یا نویسنده در تلویزیون نتیجه عکس میدهد و برنامههای ادبی تلویزیون باید متفکرانه و منجر به تعالی حوزه فرهنگ و تولید کتاب باشد. به باور این منتقد پیشکسوت، فرهنگ فقط از گذشته به امروزیها نرسیده و جنبه بازسازی شدن دارد.
عبدالعلی دستغیب
برخی مسئولان فرهنگی فکر میکنند آداب و رسومی که از گذشته به ما رسیده، فرهنگ است در حالی که فرهنگ دارای جنبه آفرینشگری است و نیاز به بازسازی و بازنگری دارد؛ مثلا اگر نویسندهای رمانش شبیه به قصص سعدی یا سمک عیار باشد کارش تکراری است
به خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) گفت: یک گفتوگوی فلسفی سنجیده که ظرافت کار تولید کنندگان و دستاندرکاران برنامههای تلویزیون را نشان دهد، بسیار اهمیت دارد اما جای چنین برنامههایی در صدا و سیما خالی است. مسئولان ما اغلب بین فرهنگ و آداب و رسوم تفاوتی قایل نمیشوند و این دو را با هم اشتباه میگیرند.
فرهنگ باید بازسازی و بازبینی شود
این منتقد پیشکسوت افزود: برخی مسئولان فرهنگی فکر میکنند تنها آداب و رسومی که از گذشته به ما رسیده، فرهنگ است؛ در حالی که فرهنگ دارای جنبه آفرینشگری است و نیاز به بازسازی و بازنگری دارد؛ مثلا اگر نویسندهای رمانش شبیه به قصص سعدی یا سمک عیار باشد کارش تکراری است.
دستغیب اضافه کرد: مدیران صدا و سیما و کسانی که در تلویزیون اهل سخنرانیاند، فکر میکنند اگر زیاد یک مطلب را تکرار کنند و بگویند فلان کتاب بهترین کتاب یا فلان شاعر بهترین شاعر ایرانی است در اذهان تأثیر میگذارد. آنها نمیدانند که این کار نتیجه عکس میدهد.
تبلیغات تلویزیون برای اشخاص یا تفکر
شهریار در زمان خودش شاعر تجدد طلبی بود اما نمرهای که صدا و سیما به او داد نمره خودش نبود. شهریار حتی با تبلیغات تلویزیون هم در ردیف حافظ و سعدی قرار نگرفت
خاص بینتیجه است
مترجم آثار نیچه در ایران ادامه داد: شهریار در زمان خودش شاعر تجددطلبی بود اما نمرهای که صدا و سیما به او داد نمره خودش نبود. شهریار حتی با تبلیغات تلویزیون هم در ردیف حافظ و سعدی قرار نگرفت.
دستغیب گفت: پیشنهاد ما و علاقهمندان به کتاب و ادبیات این است که سازمان صدا و سیما و سازمانهای فرهنگی دیگر، ذوق فرهنگی مردم را ارتقا دهند. به گمانم راه این کار مباحثه آزاد است.
در دنیای امروز باید با تفکر و ذهن منتقد آشتی کرد
وی توضیح داد: برنامههای فلسفی تلویزیون تکراری است. اغلب سخنرانان این برنامهها حرفهایی را که پنج سال پیش درباره ابن سینا و فارابی زدهاند، بدون هیچ گونه نظر
اقرار به جهل خود نوعی دانایی است؛ این در حالی است که همهمان میگوییم میدانیم. استاد دانشگاه به تلویزیون دعوت میکنیم و او هم راجع به فردوسی، پست مدرنیسم، فیزیک، روانشناسی، سعدی و حافظ حرف میزند. این در حالی است که دنیای امروز دنیایی تخصصی است. اگر کسی بخواهد حافظ و سعدی را بشناسد باید بداند که آنها دو جهان مجزای از یکدیگرند و فرمشناسیشان با یکدیگر تفاوت دارد
مستقل درباره حافظ و سعدی و فردوسی و خیام هم تکرار میکنند.
این منتقد ادبی گفت: ما مشکلات و اشکالات اداری داریم؛ مهمتر از همه اشکالات فکری داریم. ما مدتها با فکر، قطع رابطه کردهایم. قدما میگفتند اقرار به جهل خود نوعی دانایی است؛ این در حالی است که همهمان میگوییم میدانیم. استاد دانشگاه به تلویزیون دعوت میکنیم و او هم درباره فردوسی، پست مدرنیسم، فیزیک، روانشناسی، سعدی و حافظ حرف میزند؛ این در حالی است که دنیای امروز دنیای تخصصی است. اگر کسی بخواهد حافظ و سعدی را بشناسد باید بداند که آنها دو جهان مجزای از یکدیگرند و فرمشناسیشان با یکدیگر تفاوت دارد.
مترجم کتاب «دجال» نیچه گفت: این نارساییها نتیجه نداشتن تفکر انتقادی است. اگر تلویزیون و رسانهها بخواهند پرورش ذوق مخاطب را جدی بگیرند باید در برنامهها و تولیداتشان تجدید نظر کنند و برنامههایی تولید کنند که با تفکر آشتی کند.
دستغیب متولد 1310 شیراز است. وی از سال 1326 در روزنامههای شیراز همچون پارس و بهار ایران، و سپس در مجلهها و روزنامههای تهران همچون اطلاعات، کیهان، سخن، فردوسی، نگین، روشنفکر، امید ایران، پیام نوین، راهنمای کتاب، آینده، آدینه، کلک، کیهان فرهنگی، نیستان و ادبیات داستانی، مقالهها و مطالب متعددی در زمینههای تاریخ، فلسفه، جامعهشناسی و هنر قلم زده است.
از دستغیب تا کنون بیش از 40 عنوان کتاب منتشر شده است. وی در سال 1382 طی مراسمی در صدا و سیما، به عنوان چهره ماندگار در رشته نقد ادبی شناخته و موفق به دریافت لوح تقدیر و جایزه شد.
«نقد ادبی و نوعیت متن» از تازهترین کتابهای دستغیب است.
مجموعهای از آثار این پژوهشگر
اگر تلویزیون و رسانهها بخواهند پرورش ذوق مخاطب را جدی بگیرند باید در برنامهها و تولیداتشان تجدید نظر کنند و برنامههایی تولید کنند که با تفکر آشتی کند
در قالب پنج مجلد با نام «از دریچه نقد» از سوی موسسه خانه کتاب منتشر شده است.
گام عبارتست از تعدادي اصوات پي در پي كه با فواصل معيّن وحساب شده بدنبال هم قرار مي گيرند.
به عبارتي ساده تر : گام از صداهاي اصلي سازنده يك قطعه موسيقي كه زير وبم هايي متفاوت دارند و بترتيب از بم به زير يا از زير به بم مرتب شده اند، تشكيل شده است.
گام هاي اساسي موسيقي غرب از آغاز سده هفدهم تا آغاز سده بيستم گام هاي ماژور (Major scale) و مينور(Minor scale) بوده اند.گام ماژور(گام بزرگ) ميان صداهاي متوالي خود الگوي معيني از فاصله ها دارد كه اين فاصله ميان اصوات متوالي يك گام غربي به دو نوع : پرده ( whole step) ـ نيم پرده (half step)يافت مي شود.
نيم پرده كوچكترين فاصله ايست كه بطور مرسوم در موسيقي غرب بكار رفته است ( در موسيقي ايراني ربع پرده نيز وجود دارد).در نواختن گام« دو ماژور» فقط شستي هاي سفيد پيانو بكار گرفته ميشوند كه فاصله ميان نت هاي Me و Fa - ونت هاي Ci وDo نيم پرده است، به همين علت در ساز پيانو ميان شستي هاي اين نت ها شستي هاي سياه (نيم پرده اي) وجود ندارد. هرگام با اولين نت تشكيل دهنده خود نامگذاري مي شود(بعنوان مثال گامي كه با نت Do شروع شود ، گامDo نامگذاري ميشود.). پس با مبنا قرار دادن هريك از دوازده صداي محدوده يك گام، ميتوان گامهاي ماژور مشابهي ساخت(كه دوازده گام ماژور بدست مي آيد).
گام مينور(گام كوچك) - مانند گام ماژور- از هفت صداي متفاوت و صدايي هشتم كه تكرار صداي اول در يك اكتاو بالاتر است تشكيل مي شود كه با مبنا قرار دادن هريك از دوازده صداي محدوده يك گام، دوازده گام مينور بدست مي آيد. در گام مينور فاصله ميان درجه هاي دوم(Re) و سوم (Me) - و درجه هاي پنجم(Sol) و ششم(La)نيم پرده است.
يكي از دلايل برتري موسيقي شرق نسبت به موسيقي غرب اين ست كه اساس موسيقي غرب بر دو نوع از گام «ماژور و مينور» استوار است كه تقريبا" با دستگاه ماهور- بيات اصفهان و دستگاه همايون موسيقي ايراني منطبق است ولي در موسيقي شرق بغير از اين دونوع گام (ماژور= ماهور، مينور= بيات اصفهان و همايون) انواع ديگري از گامها وجود دارد كه ديگر دستگاهها و آوازهاي موسيقي شرق را تشكيل مي دهند.
درجات گام:
اصوات معين و پي در پي در يك گام را درجات گام گويند.
1- درجه اول گام، موسوم به تونيك(Tonic) است كه ريشه آن از كلمه تن و صدا دار بودن گرفته شده و تونيك گام در حقيقت نام همان گام است.
2- درجه دوم گام، موسوم به روتونيك (Supertonic) است، يعني : نتي كه روي نت تونيك(درجه اول) واقع است.
3- درجه سوم گام را مياني(Mediant) گويند زيرا در واقع ميان دو نت مهم گام كه همان درجات اول و پنجم است، واقع شده است.
4- درجه چهارم گام را زير نمايان(Sub dominant) گويند.
5- درجه پنجم گام را نمايان(Dominant) گويند به اين علت كه بعد از تونيك، مهمترين نت گام يا بعبارتي واضح ترين و نمايان ترين نتي است كه گام را معرفي مي نمايد.
6- درجه ششم گام را رو نمايان(Submediant) گويند.
7- درجه هفتم گام را محسوس(Leading note) گويند به اين دليل كه اين درجه از گام، حس شنيدن نت هشتمين را در شنونده بطور طبيعي ايجاد مي نمايد.
8- درجه هشتم گام را هنگام يا اكتاو(Octave) گويند. طبيعتا" چون تعداد نت هاي موسيقي هفت عدد است(Do-Re-Me-Fa-Sol-La-Ci)هميشه نت هشتم گام ، همنام با نت اول گام خواهد بود منتها با فركانسي دوبرابر فركانس نت اول.
نكته : شناخت درجات گام و اينكه گام موردنظر، نام خود را از كجا و بر چه اساسي مي گيرد و كداميك از درجات يك گام ارزش بيشتري دارند براي يك آوازخوان اهميت فوق العاده اي دارد چرا كه در مواقع مركب خواني، همين درجات گام و شناخت اساسي آنها كمك شاياني به خواننده خواهد نمود.
1- نت شاهد : نتي كه در نغمات و گوشه ها ، بيشتر از ساير نت ها به صدا در مي آيد و در واقع محور آن آهنگ است.
2- نت ايست:غير از نت تونيك (نت اصلي و نشان دهنده مايه آواز) براي فرودي موقت در نغمات و گوشه ها ، از ميان نت هاي گام، يك نت بيشتر جلوه نمايي مي كند كه به نت ايست معروف است.بعبارتي، نت ايست به نتي گويند كه پس از جلوه و خودنمايي نت شاهد، روي آن ايست مي كنيم. بعنوان مثال : درجه دوم گام شور ، نت ايست ابوعطا است(نيم فرود ابوعطا) ويا درجه سوم گام شور، نت ايست دشتي است(نيم فرود دشتي).
3- نت متغير : نتي است كه براي بيان احساسات دروني( حالات تأثر انگيز، شادي بخش و...) بطور موقت از حالت طبيعي خود خارج شده و تغيير مي يابد( قاعدتا" حدود يك ربع پرده) و دوباره به حالت نت اصلي بر مي گردد. براي مثال : در آواز دشتي است كه درجه پنجم گام شور موقتا" ربع پرده بالا و پايين ميرود تا بهتر حالات اندوه و غم انگيزي آواز دشتي را به شنونده برساند.
دانگ و رابطه آن با گام :
دانگ ترجمه كلمه تتراكورد(Tetracorde) است كه ريشه يوناني دارد( تترا = چهار ؛ كورد = رشته اي).
هر گام به دو تتراكورد(دانگ) تقسيم ميشود كه در بين دو دانگ يا در بين اين دو فاصله اي مساوي، يك فاصله پرده اي نيز بجا مي ماند كه قدما بدان فاصلة الاثقل مي گفتند.هر دانگ از چهار نت (صداي) پي در پي تشكيل ميشود كه حدود آن يك فاصله چهارم درست مي باشد.
درزمان قديم، گستره موسيقي ما وسازهاي موسيقي بيشتر از سه اكتاو(شش دانگ = 24 نت) نبود به استثناي سازي بنام «شهرود» كه ابن حوض مخترع آن بود. در آوازخواني هم، به خواننده اي كه داراي قدرت و تـُن صداي بيشتري بود و صدايش تمامي آبادي و روستاي محل سكونتش را در بر مي گرفت بطوريكه در جاي جاي آبادي ، مردم مي توانستند صدايش را بشنوند، شش دانگ خوان گفته ميشد. خوانندگان داراي قدرت صدايي كمتر از ششدانگ خوانان را چهاردانگ خوان و خوانندگاني با قدرت صدايي كمتر از چهاردانگ خوانان را دودانگ خوان مي گفتند.
امروزه به آوازخواني كه وسعت و گستره صدايش،24 نت (سه اكتاو) را در بر مي گيرد ششدانگ خوان گفته مي شود، بدينصورت كه صداي خواننده از اولين نت در بر گيرنده خود(نتي كه صداي خواننده از آن شروع ميشود) تا 24 نت برسد( بم- وسط - اوج). البته مرحله نهايي ششدانگ خواني آنست كه در دانگ ششم، آوازخوان از عهده تحويل شعر بطور مفهوم و انجام تحريرهاي متنوع به خوبي بر آيد.
حَبـّه :
در اصطلاح موسيقي يك ششم دانگ را گويند.قدما بر اساس تفهيم و درك خودشان، كل صدا را شش دانگ و هر دانگ را شش حبه مي دانستند.بر همين اساس ميتوان گفت كه فواصل نيم پرده اي در يك گام هر كدام يك حبه هستند كه مجموعا" هر گام داراي 12 حبه مي باشد و نهايتا" كل ششدانگ 24 حبه است . آواز خواني كه وسعت صدايي كمتر از ششدانگ و بيشتر از پنج دانگ دارد اصطلاحا" گفته ميشود گستره صداي وي پنج دانگ و
گرچه صدای خوب را نمی توان تعریف کرد ولی ما سعی داریم از لحاظ فیزیکی به آن بپردازیم: از نظرفیزیکی هر صدا باید وسعت لازم را برای اجرای آواز ایرانی داشته باشد!یعنی از بم ترین نت ها تا زیرترین نت ها که به طور معمول 15 نت متوالی میشود.یعنی سه اکتاو که میشود دو گام کامل.واضافه براین بسیار بهتر است.برای اجرای آواز صدای معمول باید15 نت داشته باشد اگر کمتر باشد در اجرای اهنگ وردیف به مشکل برمیخورد.وصدا به قول معروف جواب ندهد اگر هم صدا به 18 نت برسد صداممتاز است.وهیچگاه به مشکل برنمیخورد.پس یکی وسعت صدا ویکی شدت وضعف صداست.وجه دیگر رنگ شخصیت صداست که بخشی از کیفیت صداست.صافی زلال بودن وبرعکس البته گاهی صدای خش دار هم زیباست!صدای خش دار اغلب نتهای بالا را نمی تواند بخوان. ونکته چهارم تسلط بر صداست.وصدا باید حتما تربیت شود که دقیق بتوان بر ان مسلط شد وان را تربیت کرد.وجه 5 صدا هم عطرصداست که مربوط به درون هنرمند است.(همان معنویت صدا)
مرکب خوانی = مُدگردی یا مُدولاسیون (Modulation ) :
علم و عمل ترکیب مقامها و مایه ها بوسیله ساز یا حنجره انسان به طریقه ای گوشنواز را مرکب نوازی یا مرکب خوانی گویند ( مرحله اعلای تسلط بر ردیف موسیقی )
انجام این عمل در طول سالیان متمادی و با پرداختن و ممارست و بکارگیری بیشتر این شگرد و ارائه تسلط و نکته دانی آن بدست می آید.
نکات ضروری برای انجام عمل مرکب خوانی بصورت صحیح :
1_ داشتن صدای توانمند :
خصوصیات یک صدای توانمند : الف_ ژوست باشد. ب_ صاحب صدا دارای گوش موسیقایی قوی باشد. ج_ گستره صدای مناسب بحدی که آوازخوان حق آواز را ادا کرده باشد. د_ رعایت بهداشت حنجره ( از قبیل عدم اتخاذ مایه های نامطلوب که در توان صدای فرد نیست ؛ رژیم غذایی مناسب و پرهیزهایی که آوازخوان برای حفظ کیفیت صدای خود بایستی انجام دهد ؛ تنظیم ساعات خواب و ...)
2_ آشنایی تئوریک و علمی با گامها ، مقامها و گوشه های ردیف موسیقی :
اطلاعات کافی در مورد مقامها ، روابط گامهای موسیقی و اختلاف فواصل آنها با یکدیگر ، اشتراک نتها در گوشه های مختلف و اصطلاحات علمی مرسوم میان موسیقیدانهای تئوریک.
3_ تسلط کامل بر ردیف موسیقی
4_ خلاقیت و نوآوری و دخالت دادن سلیقه در تلفیق گوشه ها با یکدیگر و جابجایی های مناسب
5_ توانایی و تکنیک لازم در اجرای هریک از دستگاهها و آوازها در مایه ها و کوک های مختلف
6_ آشنایی و آگاهی علمی و عملی با سازهای ایرانی:
بدین معنی که آوازخوان تا حدودی با نواختن یک ساز آشنایی کافی داشته باشد.
بهترین سن برای یادگیری اواز به صورت حرفه ای سن 12 سالگی هست! وآموزش موسیقی هم 4-5 سالگی بسیار عالیست (موتزارت اهنگساز بزرگ المانی در سن 5 سالگی به صورت کاملا حرفه ای ویولون مینواخت)بهترین سن برای تعلیم گرفتن اواز هم 12 سالگیست (این بدان معنا نیست که به عنوان مثال 20 سالگی دیر باشد)وآواز اصیل ایرانی به چندین سال تمرین و پشتکار نیاز است(10 سال به بالا)
در فرهنگها مطلقِ صوت و صدا ذکر شدهاست، اما در موسیقی به معنی عام سرود، آهنگ و بانگ موزون زیر و بمی که از گلوی انسان و یا از سیم انواع سازها برآید، تعبیر شدهاست. کی بود آواز زیر و بم از برای گوش بی حس و اصم
در بعضی از ردیفهای موجود، از جمله ردیف مهدی قلی هدایت ، واژهٔ آواز در کنار گوشههای دیگر و به صورتی قرار گرفته که به نظر میرسد آواز، نام یک گوشه بودهاست. البته در متون نظم و نثر گذشته واژه آواز به هر یک از دستگاههای موسیقی و شعب آن اطلاق و گاهی نیز معنای نواختن ار آن مستفاد میشد. سرآیندهای این غزل ساز کرد دف و چنگ و نی را هم آواز کرد
زمانی آواز قبل از نام مقامها و گوشهها قرار میگرفت و چنان که از صفحات ضبط شده پیداست، آواز منصوری ، آواز حاجیانی ، آواز راک و… ثبت شدهاست.
در نخستین متنهای تجلی این اصطلاح (آواز) نسخهٔ دستگاهماهور است که در سال ۱۹۱۱. م توسط سالار معزز در لایپزیک چاپ شدهاست که در آن آواز بختیاری، آواز بیات ترک و … ثبت گردیده.
بعدها کلمهٔ دستگاه را به جای آواز برگزیدند و فرصت شیرازی نیز در این باره در بحورالالحان مطالبی عنوان نمودهاست. مغنّی سحرگه به آواز رود بیاد آور آن خسروانی سرود سر فراگوش من آورد و به آواز حزین گفت کای عشق شوریده من خوابت هست
امروزه علاوه بر معنای عام، معنای خاصی از واژهٔ آواز در موسیقی ایران ثبت شده و آن پنج آواز، افشاری، ابوعطا، بیات ترک، دشتی و بیات اصفهان است و این به آن معنا نیست که مجاز نباشیم بیات کرد را آواز بیات کرد بنامیم، زیرا بعضی تقسیم بندیها به مناسبت ذوق و سلیقه یا به طور سماعی انجام گرفته و نه بر مبنای علمی.
آواز در موسیقی ایران وزن (میزانی) خاصی نیست و اجرای موزون آواز به ذوق و تخصص خواننده و نوازنده منوط و وابستهاست. (وزن آواز در موسیقی ایران مقولهای جداگانهاست)
دیگر از خصوصیات آواز در موسیقی ایران، متد معین تحریر، نحوهٔ درآمد و فرود، اوج و حضیض، انتخاب شعر و ادای مفهوم صحیح واژهها و رعایت تناسب حالات است. تناسب در آوازها موجب زیبایی در استماع است چه، آوازها دارای کیفیات گوناگونی هستند مانند آهستگی، بلندی، نرمی، سختی، جنبش، نشاط و…
آواز به معنی وزن هم ذکر شده در تعریف هزج آمده «آواز هفدهم از هفده بحر اصول». آواز را از لحاظ علمی میتوان تسلسل «ملودی-مدل»ها در حول یک یا چند نت معین به نام شاهد نامید.
«از مهمترین مُهرنگاره های خنیاگری (:موسیقی) در جهان؛ باید از آنچه که در "چوغامیش" خوزستان برجای مانده، یاد کرد که در سالهای 1961-1966 میلادی، یافت شده است. این مهرنگاره 3400 ساله؛ سیمایی از بزم رامشگران را نشان میدهد. در این بزم باستانی، دسته ای خنیاگر(:نوازنده) دیده میشوند که هر کدام، به نواختن سازی سرگرم هستند. چگونگی نواختن و نشستن این رامشگران، نشان میدهد که آنها، نخستین دسته خنیاگران(:ارکستر) جهان هستند. در این گروه رامشگران، میبینیم که نوازنده ای "چنگ" و دیگری "شیپور" و آن دیگر "تنبک" مینوازد. چهارمین رامشگر در این میان، خواننده ای است که "آواز" میخواند.
برای بسیاری از هنرآموزان در ابتدای کار این سوال مطرح میشود که مثلا چرا شور و ماهور و ..." دستگاه" و بیات اصفهان و دشتی و ... "آواز" نامیده میشوند .
برای توضیح این مسئله نخست باید بفهیم که اصولا دستگاهها چگونه از هم شناخته می شوند و چه فرقی با هم دارند .
برای آغاز دستگاهماهور را در نظر بگیرید ، همانطور که برای نوازندگان تار و سه تار مرسوم است و می دانند پرده های ماهور در گام دو همگی بکار هستند ( یعنی ربع پرده و نیم پرده نیستند یا به عبارت دیگر سری و کرن و بمل و دیز نیستند ) ( البته نوازندگان ویلن و کمانچه معمولا ماهور ر یا سل می نوازند که به ترتیب دو دیز و فا دیز می شوند ) حال مهمترین مسئله ای که مایه تفاوت دستگاهی از دیگری می شود خارج شدن پرده ها از حالت بکار می باشد مثلا اگر در دستگاه " ماهور دو" یا به عبارت بهتر " گام دو" نت می کرن شود حالت ایجاد شده را آوازافشاری می نامند ولی اگر نت لا کرن و سی بمل شود حالت جدید را دستگاهشور می نامند یا اگر لا کرن و می بمل شود این حالت را آواز بیات اصفهان می نامند و ... .
توجه داشته باشید که این تغییر پرده ها فقط جنبه نظری ندارد و هنگام شنیدن حتی برای کسانی که آشنا به دستگاهها نیستند ، اینکه حداقل تغییری ایجاد شده واضح است به این صورت که مثلا هنگام شنیدن ماهور احساس شادی بیشتری نسبت به شور در انسان ایجاد می شود یا دستگاهچهارگاه احساس شکوه و عظمت بیشتری نسبت به مثلا دشتی که سوزناک تر است دارد . البته این قواعد هرگز کلی نیست و اصولا موسیقی چیزی نیست که استثنا نداشته باشد . مثلا آهنگ معروف " ای ایران " در دستگاه دشتی که عموما غم انگیز است توسط استاد روح الله خالقی تصنیف شده است که کاملا حماسی است و این مسئله به توانایی و ذوق و استعداد آهنگسازان دارد که بتوانند چنین هنر نمایی ها را انجام دهند والا میتوان گفت که 90% تصنیف های دشتی سوزناک هستند مثلا آهنگهای عارف قزوینی مانند " گریه کن " و " گریه را به مستی بهانه کردم " و آهنگهای مرتضی محجوبی مانند " کاروان " و " نوای نی " و آهنگ " آه سحر" از روح الله خالقی .
اصولا آوازها زیر مجموعه دستگاه ها هستند یعنی آوازها از نظر پرده هایی که نواخته می شوند مانند آن دستگاهی هستند که جزو آن هستند یعنی مثلا ابوعطا در پرده های شور نواخته می شود فقط با این تفاوت که نت شاهد تغییر کرده است ولی هرگز نمی توان ماهور را در پرده های شور نواخت مگر در مرکب نوازی که یک گوشه دلکشماهور منطبق برگوشه شهناز شور می شود .
7-دستگاه راست پنحگاه دسته بندی فوق را استاد علی نقی وزیری بنا نموده اند ولی قدما بر هفت دستگاه و پنج آواز معتقدند بدین صورت که راست پنجگاه و نوا را نیز دستگاه جداگانه به شمار می آورند ولی نوا نیز دقیقا در پرده های شور و راست پنجگاه نیز در پرده های ماهور نواخته می شود که به این علت تقسیم بندی وزیری علمی تر به نظر می رسد .
البته عده ای نیز بر نظریه دوازده دستگاه معتقند چون واقعا اگر جنبه نظری را کنار بگذاریم دستگاه ها هنگام شنیدن کاملا تفاوت می کنند و دیگر اینکه برخلاف این تقسیم بندی ها بویژه در مورد دستگاه شور آوازهای آن کاملا متفاوت و گاهی شبیه دیگر دستگاه ها هستند مثلا بیات ترک بیشتر از اینکه شبیه شور باشد مانند ماهور است و افشاری شبیه نوا و تا حدی سه گاه می باشد .
نکته دیگر اینکه اصول مرکب نوازی دقیقا مبتنی بر آگاهی از همین مطالب دارد و کسانی که بر این موارد تسلط داشته باشند براحتی می توانند از هر دستگاهی به دستگاه دیگر تغییر مقام بدهند و از نظر علمی هیچ محدودیتی برای مرکب نوازی وجود ندارد هر چند که تا کنون این کار برای همه دستگاهها مرسوم ( یا به عبارت بهتر اختراع نشده است ) نشده است